نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

امید و آرزوی مامانی و بابایی

مامان دوست دارم

امروز ١٤ فروردین ٩٢ نیایش من برای اولین بار گفت مامان دوشت دایم و منو دیونه کرد بهترین دوست دارم دنیا رو تو به من گفتی مامان اشکم سرازیر شده بود غافل گیر شدم  تو هم فهمیدی چقدر کیف میکنم تا شب راه میرفتی و میگفتی مامانی دوست دارم بابایی هم طبق معمول میگفت بگو بابایی دوست دارم ولی نیایش یه بار میگفت بابایی دوست دارم و باز جمله خوشگلش رو تکرار میکرد و حال بابایی رو میگرفت  و مامانی کلی میخندید         منو بابایی هم خیییییییلی دوست داریم دختر یکی یه دونه عزیزم ...
15 فروردين 1392

عید92

دخترک عزیزم بالاخره عید 92 هم تموم شد و در کنار تو خیییییلی خوش گذشت نفهمیدم کی تعطیلات تموم شد و دوباره اومدم سر کار امسال عید برای من در کنار تو جور دیگه ای بود چند لحظه بعد از سال تحویل رفتی روی صندلی و در ظرف آجیل رو برداشتی و شروع کردی به تخمه خوردن با اون دندونای کوچولوت چند روز بعد هم هی میگفتی مامان "پسه پسه " منم مونده بودم چی میخوایی تا کشف شد که شما پسته میل دارید قربون آجیل خوردنت برم عزیزم وقتی می رفتیم مهمونی کلی ذوق میکردی مخصوصا که دسته جمعی هم بودیم از این خونه که میخواستیم وارد خونه دیگه بشیم از خوشحالی جیغ میزدی و میگفتی" بووووووی " منو بابا وسر ذوق می آوردی دیگه کاملا میدونی عیدی که میگیری باید بگی "مسی "...
15 فروردين 1392
1